پوریاپوریا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

برای پسرم پوریا

نگرانی مامان

پسرم دیشب عزیز زنگ زد و گفت اگه برین شیراز دیگه نه من نه شما منم کلی گریه کردم نمیدونم چیکار کنم خیلی نگرانم از طرفی هم از حرفای عزیزت خیلی رنجیدم فکر میکنه شیراز دهات و ما میخوایم بریم روستا زندگی کنیم میگه همه میان تهران شما میخواین برین شهرستان بابات هم گفت اصلا نگران نباش همه چیو بذار به عهده من من حتی گفتم اگه میشه نریم ولی بابایی قبول نکرد گفت من خودم حلش میکنم پسر گلم دعا میکنم خدا عاقبت به خیرمون کنه جلو دوست و دشمن سربلند بشیم عزیزم. این عکست مربوط به 25تیر که سالگرد عقد مامان و بابا است و تو گفتی که تولد من و مامان و کیک جوجه عصبانی بگیریم. ...
1 مرداد 1392
1